خدایا چاره ای کن ...

ساخت وبلاگ
کارمالی چی به جز رنج و زیانی بیش نیستاجرت ناچیز آن هم قرص نانی بیش نیستپاسخ رنج و تلاش او ، ز همکاران خویشطعنه و نفرین و گه زخم زبانی بیش نیستاز مدیر عامل و دستور هایش هم مگوغالبا خودکامه نا مهربانی بیش نیستراه حل او برای رفع کل مشکلاتیک جریمه آن هم از نوع دلاری بیش نیستعمر خدمت را که دولت برده تا بالای ۶۰دولت خدمتگذار خلق هم، تنها شعاری بیش نیستگر نمیرد کارمند در زیر این حجم فشاربا تن بیمار ، دیگر ناتوانی بیش نیستشکوه کم کن حامد از پست و بلند زندگیرنج و آسایش به دنیا امتحانی بیش نیستحامد آب ریزگان + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 13:43 توسط حامد آب ریزگان  |  خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 3:10

زندگی با این حقوق کارمندی مشکل استدر میان گریه خندیدن برامان مشکل استاینهمه فکر و خیال و اینهمه حجم از فشارزیر حجم کار قامت راست ماندن مشکل استگشته کل موی همکارانمان اینجا کچلبا سری پرمو کنار جمع مصنوعات ماندن مشکل استسعی کردم با همه در طنز خود شوخی کنمگرچه نام عده ای در طنز بردن مشکل استکار مالی چی کجا و قصه ی طنز و مزاحشوخ طبی این زمان با جیب خالی مشکل استیک تنه شیخی برای کل این مالی بس استاین همه اصلاح و اینقدر بی خیالی مشکل استگرچه حق دارد که دائم این سند ها اشتباستدر میان این همه خانم زیبا و تمرکز مشکل استآمده هرکس به مصنوفات ، روزی میروداینهمه آمد و رفتن ها خودش یک مشکل استتا شبیری را مجاب اش کرد مالی که چه کارایی کندرفت واینک دیگران راآشناکردن برامان مشکل استدائم از هرسو کسی نوعی گزارش را ز مالی خواستناینمه حجم گزارش با همین تعداد نیرو مشکل استآنقدر نامه نوشتیم و فرستادیم ، آخر شد کتابتا که فهمیدیم ، همین نامه نگاری مشکل استنامه ی بی مهر و امضای شما بی محتواستاز شما امضا گرفتن هم برامان مشکل استخنده بر لب هایتان دائم بماند ماندگارگرچه دائم خند بر لب داشتن هم مشکل استحامد آبریزگان _شرکت مصنوعات فلزی سنگین + نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 10:15 توسط حامد آب ریزگان  |  خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 22 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:34

نکردم من به این تنهایی عادت ...به اینکه تو کنار من نباشی ....به اینکه بی تو تنها شم ولی تو ....کنار دیگری آسوده باشی ...نمیخوام این شبای بی قراری ...برام سخته که آرامش بگیرم.....از اون روزی که رفتی از کنارم ....من هروز رو دعا کردم بمیرم ....چقدر سخته که عشق زندگیتو ....کنار یار دیگه ای ببینی ....چقدر سخته تو اوج بی کسی هات ....فقط تنهایی تو بغل بگیری ...نکردم من به این تنهایی عادت ....به اینکه تو کنار من نباشی ....به اینکه بی تو تنها شم ولی تو ....کنار دیگری آسوده باشی ........ حامد آب ریزگان ..... + نوشته شده در سه شنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت 6:35 توسط حامد آب ریزگان  |  خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 23 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:34

طرز نگاهت را که میدیدم ...شک گرده بودم در دلت غوغا است ...اما خیالش هم نمیکردم ، بین من و عشق کسی دعواست ...ماندن بهای عشق من بود و ،...رفتن شده پاداش نامردی ،خوش باش با هرکس که میخواهی ، حتی نمیخواهم که بر گردی ،....بعد از تو حتی خاطراتت را ، با آتش تقدیر سوزاندم ،....ویرانه کردی خانه ی دل را ،من زیر این ...آوار ...جا ماندم ........ حامد آب ریزگان ..... + نوشته شده در دوشنبه یکم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 5:36 توسط حامد آب ریزگان  |  خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 23 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:34

بگو جز من کسی تو قلب تو جایی ندارهبگو دنیات منم ، دنیام کسی جز تو ندارهبگو مثل منی امشب ،تو هم با گریه خوابیدیبگو چشمات رو تا بستی ،تو هم خواب منو دیدیدلم بدجوری دلتنگهداره با غصه میجنگهکجایی عشقم این روزا ،که دنیام بی تو بی رنگهبگو حال دلت خوبه ،نپرس از حال داغونممن از تنهایی دق کردم ،تورو اما نمی دونمبگو جز من کسی تو قلب تو جایی ندارهبگو دنیات منم ، دنیام کسی جز تو ندارمکنار خاطرات تو ،بازم چشمام رو می بندمچشمام از اشک پر میشه ،میونه گریه میخندمهنوزم شادم از اینکه ،توی رویام تورو دارمنمیخوام و نمیتونمبه آغوش تو برگردم حامد آب ریزگان + نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۱ ساعت 23:15 توسط حامد آب ریزگان  |  خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 76 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:28

دنیای من تاریک و بی رحم است.....  پسمانده ی دلواپسی هایت.....  غرق گناهی که به جرم اش تو..... جامانده ای در بی کسی هایت..... من زاده ی تزویر و نیرنگم.....  دنیای من محکوم به نابودی است..... هرکس به قدر وسع خود فهمید.....  این زندگی ، پایان آزادی است..... من هم در این تاریکی افکار..... روشنگر فانوس خود بودم.....  یک قطره از دریا ولی بی شک.....بر طول این امواج افزودم..... درپیش رویت باز اما تو.....  فکر فرار از روی دیواری..... آتش بزن افکار پوپچت را پایان بده بر این گرفتاری..... مثل نگاه ی منتظر هرروز..... فکر صعود از قله ی دردیم..... ما با همین افکار پوشالی..... عمری به غفلت زندگی کردیم.......... حامد آب ریزگان  ..... + نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 16:10 توسط حامد آب ریزگان  |  خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 20:09

بیا گویم  برایت   داستانی               که قدر این جوانی را بدانی زمانی در جوانی شیر بودم              ولی در لفظ همچون پیر بودم  چو پیران باسخن بازی نمودم            تمام دختران راضی نمودم  در اول با سخن مانند پیران               عمل همچون جوانان و دلیران زدم در کوچه های شهر روزی           دو صد پرسه برای کسب روزی به دیدم دختری زیبا رخ و شوخ           کلام از شرح زیبایی اش منسوخ شدم من هم به دنبالش روانه           زدم در کوچه اما بی بهانه  به هر سختی دلم راضی نمودم         دوباره با سخن بازی نمودم  دمی  از عشق گفتم از برایش           دمی دیگر که میمیرم برایش خلاصه حیله ای آغاز کردم                 در صحبت به رویش باز کردم  بگفتم بهترین ای دختر ناز                  در لطفت به روی بنده کن بازدگر طاقت ندارد دل به بازی                تو که با لطف خود بنده نوازیتوکه گشته نگاهت قبله گاهم             شده این کوچه اینک قتله گاهم بگفتم شهر حالم را برایش                  که سخت ب خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 20:09

آری ای دوست در این شـهر غریب ... دل من چون قفسی از همه ســیر ... سـیر گشتم ز هرآنچیز که باورکردم  ... قفسم باز ولی من به قفس سرکردم ... سر نمودم همه این عمر، چنین تا امروز ... پس از امروز ، مرا نیست ت خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 62 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 19:20

  خزانی در راه  ... و من و باغ و درختان و تبر  ... و گذرگاه زمان در پس نور ... و صدای نفس هایت در گوش ... اشک میریزم و جان میبازم  ... به کجا مینگری ، نه بهاری در راه نه امیدی به شروع  .... نه خزان پا خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 88 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 19:20

 یکی بود یکی نبود ، اون که یه روز همه چیم بود... الان دیگه هیچکس نبود ... من بودم و یه سلام ... گفتن عشق با یک کلام .... تو بودی و یک علیک ... با هرکی خواستی بپلک ... من بودم و سادگی .... موندم فقط ب خدایا چاره ای کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا چاره ای کن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedabrizegan بازدید : 171 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 19:20